زمزمه های بیداری


خدایا تو بر ما بیاموز تا حقیقت را ببینیم
و هرگز در مقام قضاوت نباشیم

قاضی درگاه تو هستی خدایا
تو هستی که هم
 پرده را
و هم بر
 پس و پیش آن واقفی

مگر خلقت و هر آنچه در داستان تکرار آن
که ما بازیگران لحظه های آنیم
مطروح و تسلیم تو نبوده که ما این چنین
هراسان ز بیم زمان های در پیشمان
مدام بر خود لرزانیم؟

به روزگاری که بر بندگان ناچیز،
تحمل پریشانی زلف عاشق کش تو
ناممکن ترین ممکن هاست.....
چگونه میسر شود
پریشانی رخسار حقیران و
بر خاک نشینان درگاه تو
بر مدار تقدیر و مقصود تو مهربان ترین مهربانان
استوار باشد؟
که تو را چنین اتهامی زیبنده نخواهد بود.

من میدانم ای معبودم که در این عالم
حتی ذره ای از غبار سرگردان در طوفانهای خیالم
بی اراده تو، معلق در سیلان هوای بودن خویشش
از محالات احوال است
  
خدایا آرامش و آگاهی مان ده تا به ادراک ببینیم
آنچه را که تقدیر از تو بود
و عجبا از صبر تو و غفلت ما
که اندیشه هامان به بیراهه می تاخت
و همانا به یقین می دانم
راه و بی راهه هر دو یکیست و ان یک توئی
و تقدیر تو جز بر گذر از طریق مصلحت خلق نباشد و
رضای تو جز بر حصول رضای بندگانت حاصل نگردد
قسم میخورم من به خشتان اول
که آن روز، همین آرزوها تو را بود
که واداشت به خلقت

لطیفا
بر پهنه این بی کران دریای به ظاهر تلاتم
در آن هنگام که وهم و هراس
مسبب به غفلت به یاد تو باشد
تو یاد بر ما را فراموش مگردان و بر ما
ما کشتی شکستگان بی پناه
کشتی بان، تو باش
که همانا تو توانا ترین و رساترین
فریاد
 ناتوان ترین بندگان هستی و
کسان ترین بی کسان

خدایا
بینش مان ده تا تفاوت عدل و جور، بود و نبود، هست و نیست
و تمام دو گانگی ها را بدانیم
و آنگاه دگرباره از چشمه زیبای چشمان خود،
بینش مان را سیراب سیراب بگردان
که شاید توانا به ادراک خویشتن خدائی خویش و
کشف جایگاه خود ها
در کشاکش میان هنجارها و ناهنجارها را
نصیب مان سازیم

و تا آن دم که گوشه چشمانمان را
به فراسوی حجاب ها
و نقطه فصل ادراک عظمت بیکران حکمت و علت و رحمتت،
گشایش نفرموده ای....
صبوری و متانت مان را ضامن تو باش
و مقنوع مان ساز که ما را توقع نباشد
که دنیا و مردم
مطابق بر امیال مان
رفتار نمایند که تنها و تنها تو باشی توانمند آن
ای بی نیازترین نیاز ما نیازمندان